غلط را می دانم و اصرار به آن دارم!

دور ناخن هایم دائم پوست پوست می شود، هرچقدر پوستهای شیاری برآمده را می کنم باز از گوشه ای پوست اضافه بلند می شود. علتش را می دانم. مایع دستشویی. اما باز هم هربار دستم را با همان می شویم!

هروقت کتابهای فلسفی را که می خوانم، بعد از چند صفحه از نفهمی های خودم و عمر به باد رفته، تا چند ساعت دچار افسردگی مزمن و یاس شدید می شوم اما باز هم هر شب چند صفحه فلسفه می خوانم.

این فروشگاه سوپر مارکت نزدیک خانه مان هیچ وقت بستنی چهار فصل میوه ای ندارد، فروشنده بارها به من گفته که چون خریداران از این بستنی استقبال نمی کنند، دیگر از این نوع بستنی نمی آوریم و من این را می دانم اما هربار می روم یخچال بستنی ها را با دقت واکاوی می کنم تا بستنی چهار فصل میوه ای پیدا کنم.

همراه با غذا ترشی که می خورم، معده ام اسید ترشح می کند، بعد به شدت می سوزد و احساس ضعف شدید می کنم. این را می دانم اما هربار با غذایم ترشی می خورم.

این پیچ سر خیابانمان، دید راننده ها را به خطا می برد و هر بار که من از سر آن گذر می کنم، نزدیک است یک ماشین با من تصادف کند. این را می دانم اما اصرار دارم که این پیچ را حتما به شکل عرضی رد کنم

و

.

.

.

نمی دونم چرا وقتی می دونیم بعضی از کارها به ضررمونه و هیچ خیری که ندارد هیچ، سراسر شر هم هست، باز هم تکرارش می کنیم. با چه کسی غیر از خودمون لجبازی می کنیم؟

خواستگاری قیصری!

 در پی درگیری خواستگاران یک دختر نوجوان در ورامین، یکی از خواستگاران به قتل رسید و چندین تن مجروح و راهی بیمارستان شدند!!

فردي به نام «اصغر» پس از اطلاع از جريان خواستاري «ميثم» از دختر عموي 17 ساله اش، به وي اعتراض کرده و خواستار منصرف شدن وي از ازدواج با دختر عمويش شده است که با بالاگرفتن مشاجره لفظي آنان و حضور تعدادي از بستگان دو خانواده، درگيري دسته جمعي رخ داده و در جريان اين نزاع «اصغر» که بر اثر برخورد ضربه سنگ به سرش دچار شکستگي جمجمه و خونريزي مغزي شده بود در دم جان خود را از دست داد!

                    

همچنین این در گیری به نابينا شدن يك تن و قطع انگشت دست شخص ديگري ختم شد!

 این خبر را خبرگزاری ایسنا به نقل از سرهنگ مهدي يارندي، معاون اجتماعي فرماندهي انتظامي استان تهران آورده است.

اخبار اینچنینی نشان می دهد که فیلم های فارسی مثل قیصر کاملا واقعی هستند و هنوز هم کاربرد دارند و همچنان کسانی هستند که قیصر بازی در بیاورند و رگ غیرتشان آنقدر محکم بگیرد که تنها مرگ نجات راه آن باشد.

 کجایی قیصر ؟!هنوز هم هستند کسانی که ژانر تو را در واقعیت بازی می کنند.

آخر خلاقیت!

 نشست خبری برگزار می شود. مجری برنامه بعد از قرائت تعریف و تمجیدهای رونوشت شده شسته رفته اش از مسئول محترم و بزرگوار و خدوم و... می خواهد که برنامه های نهاد مربوطه برای دهه فجر انقلاب اسلامی در سی و دومین سال گذر از آن را تشریح و اعلام کند.

مسئول از دستاوردهای زنان در عرصه انقلاب می گوید و عدد ها و درصدهای نجومی را یکی پس از دیگری برای خبرنگاران عزیز ردیف می کند.

افزایش حضور زنان در دانشگاهها 25 درصد، افزایش اساتید زن هفت برابر، نرخ رشد داوران زن 132 برابر، مربیان زن 84 درصدو....

پس از اینها نوبت برنامه های طراحی  شده برای این دهه می شود: فراخوان برای ایجاد وبلاگهای ایثار و شهادت، جشنواره سراسری حجاب و عفاف در اصفهان، برگزاری 6 نشست منطقه ای و شرکت در راهپیمایی 22 بهمن!!!

در پایان هم تاکید می کند که  14 هزار و 390 برنامه در 15 محور در این دهه اجرا می شود.

سردرد می گیرم. فضای پر از عدد و حرفهای شعاری، تکراری و بی محتوا را ترک می کنم.

آمدم بپرسم مسئول محترم اصلا این برنامه ها چه ربطی به تبیین انقلاب اسلامی دارد؟ یا حضور مردم در راهپیمایی که ربطی به شما ندارد که به اسم نهاد خود مصادره می کنی؟ آمدم بپرسم آخر آخر خلاقیتتان ختم می شود به مسابقه وبلاگ نویسی و توزیع بسته های خوراکی و ارائه خدمات رفاهی و تفریحی...اما نپرسیدم و بهتر که نپرسیدم.

چهل روز گذشت...

 

و چهل روز گذشت از چیره شدن ظلمت بر دشت نینوا؛ آن روز که سپاه اشقیا آفتاب را بر سر نی به شام بردند!