فقر قورباغه

قدیم تر ها یعنی کمتر از 15 سال پیش، وقتی پنجره اتاق را باز می کردیم سبزی درختها چارچوب پنجره را پر می کرد و صدای قورباغه ها در همه اتاقها می پیچید و عطر یاسی که حاج علی اصغر- باغبان پشت خانه مان- کاشته بود، فضای خانه را پر می کرد و ما فکر می کردیم واقعا وسط یک دهات زندگی می کنیم و خوشحال بودیم که در این تهران دود آلود در نقطه ای هستیم که هنوز قورباغه هست و باغی و حوضی و...ما هنوز محکوم به زندگی در تمدن مدرن آلوده شهری که خیلی ها آن را جزو تفاخر فرهنگی شان می نامند، نشدیم.

حالا پنجره را که باز می کنیم، دیوارهای بلند آپارتمان روبرویی، چارچوب پنجره را پر می کند و به جای صدای قورباغه و شرشر شلنگ آب حاج علی اصغر، هوار موتور و ماشین گوشهایمان را پر می کند و دود سیاهشان گلویمان را سوهان می کشد.

ما نخواهیم مدرن باشیم چه کسی را باید ببینیم؟ ما بخواهیم در تهران وسط یک دهات زندگی کنم کدام شهرداری را باید ملاقات کنیم؟

اصلا کدام مقام زیست محیطی پاسخگوی کوچ قورباغه ها از محله ماست؟ قورباغه هایی که بعد از یک روز بارانی، وسط کوچه جمع می شدند و مثل یک سمفونی با شکوه ایتالیایی، صدای کلفتشان را در گلو می انداختند و بنای آواز می گذاشتند؟ راستی چه کسی پاسخگوی نوستالوژی های گمشده ماست؟ 

بسان چراغی

 

  

 

محبت تو   

به باد مي ماند    گاه كه چون شمع روشنم   از راه مي رسد   خاموشم مي كند

محبت تو 

به باد مي ماند    گاه كه خاموش و تاريك نشسته ام  از راه مي رسد  روشنم مي كند.

                                                                                                          

تعهد انگشتی حجاب!

بعد از کلی به این در و آن در زدن بالاخره موفق شدیم قول ثبت نام دانش آموزی را آن هم در روز دوم مدرسه ها بگیریم و برویم برای ثبت نام در یک مدرسه به اصطلاح نمونه و برتر تهران.

خودمان را به مدیر معرفی کردیم که گفت چند لحظه منتظر بمانید. بعد از چند لحظه رفت دو معاونش را صدا کرد و از ما خواست وارد دفترش بشویم.

بدون هیچ سلام و علیکی و حتی یک کلمه معرفی و ... با لحن تند و زننده جلوی پدر دانش آموز به حجابش و چند مسئله دیگر گیر دادند- ببخشید که از لفظ گیر دادن استفاده کردم چون واژه مناسب تری برای این عمل آنها پیدا نکردم-که دانش آموز کلی خجالت کشید و یک جورهایی غرورش شکست.

همان جا بدنم یخ کرد و ماندم که چه بگویم..از دیشب هم این سئوال در ذهنم نقش بسته که اگر این افراد با این نوع برخوردشان متولی تعلیم و تربیت هستند و به اصطلاح مروج فرهنگ درست آموزشی پس تکلیف بقیه چیست؟ این نوع برخورد چه تاثیری در ذهنیت دانش آموز می گذارد و چه نتایجی در بر خواهد داشت؟ گیرم که حجاب و چند نکته دیگر بد باشد آیا نحوه برخورد آن هم روبروی پدر و چند غریبه دیگر درست است؟آیا روش های دیگری برای متنبه کردن دانش آموز وجود ندارد؟

جالب اینکه موقع ثبت نام یک تعهد با اثر انگشت از دانش آموز و پدرش گرفت که حجابش را باید رعایت کند و ال و بل...!!!!